پژوهشي در بازگشت اهل بيت به کربلا
مقدمه
اربعين حسيني يکي از پربحثترين واقعهي طف است ، که از جوانب مختلف مورد تحقيق و بررسي محققان قرار گرفته و تاکنون آثار و دست آوردهاي گرانبهايي در اين زمينه ارائه گرديده است و با حرکت زمان پژوهشهاي ارزندهتر و جامع و کاملتري بهرهي جامعهي پژوهشگران سختکوش ميگردد و از جملهي اين تحقيقات ارزنده ، تحقيقي است که محقق فاضل و نستوه جناب عمدة الأعزة آقاي محمد امين پوراميني از فضلاي بنام حوزهي علميهي قم انجام داده ، و جدا قابل استفاده و بهرهمندي حقيقت جويان قرار گرفته و در طليعهي تحقيقات ديگر ايشان مورد توجه ميباشد . وفقه الله لمرضاته و ايده بروحه ، آمين . قم - محمد هادي معرفت 15 محرم 1424
پيشگفتار
نهضت حسيني از زواياي گوناگون قابل بررسي است ، بررسي شرايط سياسي اجتماعي آن روز و موشکافي جريانات بستر ساز قيام ، نقش آفريني بينظير سالار شهيدان حضرت امام حسين عليهالسلام ، وفاداري ياران ، نقش اهلبيت پس از شهادت ، تأثيرگذاري امام زين العابدين عليهالسلام و زينب کبري عليهاالسلام در تداوم نهضت ، الگو گشتن آن در راستاي حرکت تاريخ و دهها موضوع ديگر ذهن کاوشگران و انديشهي پژوهشگران را به خود مشغول ساخته واز ديرباز تاکنون هر يک به فراخور ظرفيت و استعداد و درک و برداشت خود مطالبي را گردآوري کرده و برخي به تحليل مسائل پرداختهاند . از قرن اول تاکنون ، دهها تن از دانشمندان و مورخان ، با نگارش کتاب مقتل الامام الحسين عليهالسلام و يا در ضمن بحثهاي تاريخي خود ، فاجعهي فراموش نشدني کربلا را آورده و به ذکر وقايع آن برآمدهاند . مسئلهي بازگشت اهلبيت عليهمالسلام و از آنجا به مدينه ، يکي از مسائل مهم تاريخ نهضت حسيني است و چون برخي مشکلات تاريخي به همراه دارد ، هر سال به هنگامهي ماه صفر و تجديد خاطره و ياد حضرت سيدالشهدا عليهالسلام در روز اربعين ، بر سر زبانها ميافتد و عدهاي به چگونگي آن و برخي به نفي و اثبات آن ميپردازند و عدهاي ساکت و بينظر از کنار آن ميگذرند . از آن جايي که اين رويداد بسيار پراهميت است و عدهاي از بزرگان دربارهي آن قلم زدهاند ، لذا ما را به نقد و بررسي نظرات و نگارش مطالبي پيرامون اين مهم واداشت ، اميدوارم که از نقطه نظرات صاحبنظران و انتقادات ايشان بهرهمند شوم . محمد امين پوراميني
29 / صفر المظفر 1423 برابر با 12 ارديبهشت ماه 1381
شوق لقا
زيارت مرقد پاک قبر امام حسين عليهالسلام داراي جايگاهي بلند و بسيار رفيع و از خصوصيات منحصر به فردي برخوردار است . در اين بخش با بهره گيري از روايات ، به زواياي گوناگون اين بحث خواهيم پرداخت .
نخستين زائر امام حسين کيست ؟
ابننما حلي ، از ابنعايشه روايت ميکند که سليمان بن قتهي عدوي ، سه روز پس از شهادت امام حسين عليهالسلام از کربلا عبور کرد و چون نگاهش بر جاي قتلگاه ايشان افتاد ، تکيه بر اسب عربي خود نمود واين ابيات را سرود :
مررت علي أبيات آل محمد
فلم أرها أمثالها يوم حلت
ألم تر أن الشمس أضحت مريضة
لفقد الحسين و البلاد اقشعرت
و کانوا رجاءا ثم أضحوا رزية
لقد عظمت تلک الرزايا و جلت
و تسألنا قيس فنعطي فقرها
و تقتلنا قيس اذا النعل زلت
و عند غني قطرة من دماءنا
سنطلبهم يوم بها حيث حلت
فلا يبعد الله الديار و أهلها
و ان أصبحت منهم برغم تخلت
فان قتيل الطف من آل هاشم
أذل رقاب المسلمين فذلت
و قد أعولت تبکي النساء لفقده
و أنجمنا ناحت عليه و صلت [1] .
ممکن است کسي بگويد که بنابر اين روايت ، نخستين زائر را بايد سليمان بن قتة دانست ؛ ولي اين سخن با توجه به مطالب زير ، قابل پذيرش نيست : 1 . تاکنون کسي او را به اين عنوان نشناخته و نشناسانده است . 2 . نقل با اين خصوصيت را تنها ابننما نقل کرده است ؛ در حالي که برخي تاريخ نويسان ، به ذکر مرثيه و اشعار او در کربلا بسنده نمودهاند ، بدون آنکه زمان آن را معين سازند [2] و بيشتر ايشان تنها ابيات او را نقل کردهاند ، بدون آنکه به مکان و زمان آن تصريح نمايند . [3] . 3 . اين روايت ، ناظر به عبور سليمان از کربلاست و اين با عنوان زيارت فرق ميکند ؛ چون عبارتي که ابننما آورده اين است : مر سليمان بن قتة العدوي مولي بني تميم بکربلاء بعد قتل الحسين عليهالسلام بثلاث ، فنظر الي مصارعهم ، فاتکأ علي فرس له عربية ، و أنشأ . . . ؛ سليمان بن قتهي عدوي پس از گذشت سه روز از شهادت حسين عليهالسلام از کربلا گذشت و به جايگاه شهادتشان نگاه افکند و درحالي که به اسب عربي خود تکيه نموده بود ، چنين سرود . . . [4] . و عبور از آن مکان مقدس اعم از آن است که به قصد زيارت باشد يا نباشد و اين غير از عمل کسي است که به قصد زيارت قبر آن حضرت ، رنج سفر را بر خود هموار سازد و عواقب اين کار را به جان بخرد . با توجه به اين مطلب ، حال عبيدالله بن حر جعفي نيز روشن ميشود ، او که دعوت شخص امام حسين عليهالسلام را براي ياري رساني نپذيرفته بود و به گمان خود با زرنگي توانسته بود رعايت بيطرفي را نموده و از حضور در لشکر ابنزياد نيز سرباز زند ، پس از واقعهي جانگداز کربلا ، هنگامي که از سوي ابنزياد بازخواست شد ، بر جان خود ترسيد و از کوفه فرار کرد و به کربلا آمد و با نهايت پشيماني از ياري نرساندن به فرزند رسول خدا صلي الله عليه و آله اشعاري را سرود . [5] ولي باز نميتوان عنوان شريف «زائر» را بر او منطبق ساخت . افزون بر آن زمان حضور او را در کربلا دقيقا نميدانيم . «زيارت» قبر حسين عليهالسلام تنها پس از دفن جسد مطهر است ، نه پيش از آن . و با اين بيان ، بنيأسد را که توفيق دفن اجساد مطهر را يافتند ، نميتوان داخل در عنوان فوق دانست . با توجه به اين مطالب ، بايد جابر بن عبدالله انصاري را نخستين کسي دانست که شرافت کسب اين عنوان را پيدا نموده است ؛ چون او کسي است که به قصد زيارت قبر سالار شهيدان ، أباعبدالله الحسين عليهالسلام ، با توجه به کهولت سني خود و با در نظر گرفتن شرايط بسيار سخت سياسي روز ، از مدينه به کربلا آمد ؛ چنان که بسياري از بزرگان به اين مطلب تصريح نمودهاند . شيخ مفيد ميفرمايد : و في اليوم العشرين منه - صفر - . . . هو اليوم الذي ورد فيه جابر بن عبدالله الأنصاري صاحب رسول الله صلي الله عليه و آله و رضي الله تعالي عنه من المدينة الي کربلاء ، لزيارة قبر سيدنا أبي عبدالله عليهالسلام ، فکان أول من زاره من الناس ؛ بيستم ماه صفر ، روزي است که جابر بن عبدالله انصاري ، يار رسول خدا صلي الله عليه و آله ، به قصد زيارت قبر حضرت أباعبدالله عليهالسلام ، از مدينه به کربلا رفت و او نخستين کسي است که به زيارت قبر آن حضرت شتافت . [6] . و اين مطلب را بسياري از عالمان و دانشمندان نقل کردهاند . شيخ طوسي [7] ، علامهي حلي [8] ، شيخ رضي الدين علي بن يوسف بن مطهر حلي [9] ، شيخ کفعمي [10] ، علامهي مجلسي [11] محدث نوري از جملهي اين دانشمنداناند . [1] مثير الأحزان ، ص 110 ؛ بحارالأنوار ، ج 45 ، ص 293 . [2] تذکرة الخواص ، ص 272 ؛ اللهوف ، ص 233 ؛ ينابيع المودة ، ج 3 ، ص 100 . [3] الطبقات الکبري ، (ترجمة الامام الحسين عليهالسلام من القسم غير المطبوع) ، ص 92 ؛ مقاتل الطالبيين ، ص 121 ، أنساب الأشراف ، ج 3 ، ص 420 ؛ المناقب ، ج 4 ، ص 117 ؛ مروج الذهب ، ج 3 ، ص 64 ؛ تهذيب الکمال ، ج 6 ، ص 447 ؛ سير أعلام النبلاء ، ج 3 ، ص 318 ؛ الاستيعاب ، ج 1 ، ص 379 ؛ تهذيب ابنعساکر ، ج 4 ، ص 345 ؛ البداية و النهاية ، ج 8 ، ص 213 ؛ جواهر العقدين ، ج 2 ، ص 33 . [4] مثير الأحزان ، ص 110 . [5] سبط ابن جوزي در تذکرة الخواص ، ص 270 اشعار وي را اين گونه آورده است :
يقول أمير غادر أي غادر *** ألا کنت قاتلت الشهيد بن فاطمة
ونفسي علي خذلانه و اعتزاله *** و بيعة هذا الناکث العهد لائمة
فياندمي ألا أکون نصرته *** ألا کل نفس لا تسدد نائمة
و اني علي أن لم أکن من حماته *** لذو حسرة ما ان تفارق لازمة
سقي الله أرواح الذين تآزروا *** علي نصره سقيا من الغيث دائمة
وقفت علي أطلالهم و محالهم *** فکاد الحشي ينفض و العين ساجمة
لعمري لقد کانوا سراعا الي الوغي *** مصاليت في الهيجا حماة خضارمة
فان يقتلوا في کل نفس بقية *** علي الأرض قد أضحت لذلک واجمة
و ما أن رأي الراؤن أفضل منهم *** لدي الموت سادات و زهر قماقمة
أيقتلهم ظلما و يرجوا ودادنا *** فدع خطة ليست لنا بملائمة
لعمري لقد ارغمتمونا بقتلهم *** فکم ناقم منا عليکم و ناقمة
أهم مرارا أن أسير بجحفل *** الي فئة زاعت عن الحق ظالمة
فکفوا و الا زرتکم في کتايب *** أشد عليکم من زحوف الديالمة .
[6] مسار الشيعة ، ص 46 . [7] مصباح المتهجد ، ص 730 . [8] منهاج الصلاح ، بنابر نقل لؤلؤ و مرجان ، ص 147 . [9] العدد القوية ، ص 219 ، ص 11 ؛ بحارالأنوار ، ج 98 ، ص 195 . [10] مصباح کفعمي ، ص 489 . [11] بحارالأنوار ، ج 101 ، ص 334 .
بررسي شخصيت جابر بن عبدالله الانصاري
جابر بن عبدالله ، از شخصيتهاي بسيار برجسته و محترم دنياي اسلام است که از موضع گيريهاي بسيار خوب فکري و سياسي برخوردار بوده است . کشي ، چنين روايت کرده است : او از پيشتازان گرد آمده اطراف وجود اميرمؤمنان عليهالسلام [1] و جزء گروه هفتاد نفر [2] و آخرين کس باقي مانده از اصحاب رسول خدا صلي الله عليه و آله و از پيروان اهلبيت عليهمالسلام بود . او در حالي که عمامهي سياهي بر سر داشت ، در مسجد مينشست و صدا ميزد : اي باقر العلم ! [3] و در حالي که تکيه بر عصايش زده بود ، در کوچههاي مدينه ميگشت و ميگفت : علي خير البشر ؛ علي برترين بشر است . [4] و چون پيرمرد شده بود ، حجاج کاري به او نداشت . [5] . محدث نوري ميگويد : او از پيشتازان گرد آمدهي اطراف وجود اميرمؤمنان علي عليهالسلام و حامل سلام پيامبر صلي الله عليه و آله براي امام باقر عليهالسلام و نخستين زائر قبر أباعبدالله الحسين عليهالسلام و روايتگر خبر لوح (دربردارندهي نص خداوند بر امامت امامان) بود و او تنها صحابي پيامبر صلي الله عليه و آله بود که آن لوح را نزد فاطمهي زهرا عليهاالسلام ديده بود . او داراي مناقبي ديگر و فضايلي بيشمار بود . » [6] . محدث قمي ميگويد : او صحابي و يار جليل القدر پيامبر بود و پيوستگي او به اهلبيت عليهمالسلام و جلالت او ، مشهورتر از آن است که ذکر شود . وي به سال 78 از دنيا رفت و رواياتي که دلالت بر فضل او نمايد ، بسيار است . . . از أسدالغابة منقول است که او هجده جنگ را در رکاب پيامبر صلي الله عليه و آله ، وجنگ صفين را در رکاب امير مؤمنان علي عليهالسلام حاضر شد و در آخر عمر کور گرديد . . . . [7] . آيت الله خويي مينويسد : او جنگ بدر [8] و هجده غزوه را همراه پيامبر صلي الله عليه و آله حاضر شد و از اصحاب رسول خدا صلي الله عليه و آله و از بهترين ياران اميرمؤمنان و از جمله شرطة الخميس بود . وي از ياران امام حسن و امام حسين و امام سجاد و امام باقر عليهمالسلام و جليل القدر بود . . . کليني با سند صحيح خود از امام باقر عليهالسلام اين سخن را دربارهي وي روايت کرده است : هيچ گاه جابر دروغ نگفته است . [9] . در اين جا برخي فضايل و برجستگيهاي زندگي جابر بن عبدالله انصاري را برميشماريم [10] : - او و پدرش هر دو از ياران رسول خدا بودند . [11] وي از اهلبيت رضوان ، و از شاهدان شب دوم عقبه ، و از حاضران در جنگ خندق و بيعت شجره بوده است . [12] . در جريان عقبه ، او که کودکي بيش نبود ، همراه پدر در جملهي هفتاد تني بود که در آنجا با رسول خدا صلي الله عليه و آله بيعت نمودند . [13] . - او کهنسالي است که از ياران رسول خدا صلي الله عليه و آله و اميرمؤمنان و امام حسن و امام حسين و امام زين العابدين و امام باقر عليهمالسلام شمرده ميشود [14] و به هنگام مرگ حدود 90 سال داشت . [15] . - او از راوياني است که عدهي زيادي از وي نقل حديث نمودهاند . برخي احاديث وي را تا 1540 روايت شمردهاند [16] و از اين رو ، از وي به عنوان کسي ياد ميکنند که از جمله مکثرين در حديث و حافظان سنن بوده است . [17] . - ابن عقده وي را منقطع به اهلبيت عليهمالسلام معرفي نموده [18] و برقي او را از اصفيا ميداند . [19] . - برجستگي علمي وي به حدي است که ذهبي او را فقيه و مفتي مدينه در زمان خود معرفي نموده [20] و مرحوم سيد امين ، وي را از اجلاي مفسران ميداند . [21] .
[1] اختيار معرفة الرجال ، ج 1 ، ص 38 ، ح 78 . [2] همان ، ج 1 ، ص 41 ، ح 87 . [3] همان ، ج 1 ، ص 41 ، ح 88 .
[4] همان ، ج 1 ، ص 44 ، ح 93 . [5] همان ، ج 2 ، ص 124 ، ح 195 . [6] مستدرک الوسائل ، ج 3 ، ص 580 (الفائدة الخامسة من الخاتمة) ، ترجمهي جابر ؛ سفينة البحار ، ج 1 ، ص 141 . [7] سفينة البحار ، ج 1 ، ص 141 - 140 . [8] عبدالله بن عماره بن قدح روايت کرده است که جابر تمامي مشاهد را جز جنگ بدر حاضر گرديده است (ر . ک : تهذيب الکمال ، ج 4 ، ص 448) ، ولي اين مسئله مورد اختلاف است ، ابن اثير تصريح ميکند که برخي ميگويند که وي در بدر نيز حاضر بوده است (ر . ک : اسد الغابة ، ج 1 ، ص 257) ، و برخي روايات درکتابهاي فريقين بر اين مطلب دلالت دارد ، از جمله شيخ طوسي به نقل از حضرت امام باقر عليهالسلام درباره جابر نقل ميکند که : «او بدري ، احدي ، شجري . . . بوده است» (ر . ک : سفينة البحار ، ج 1 ، ص 534) و بخاري نيز از جابر روايت کرده است که در روز بدر براي اصحاب آب ميرسانده است (ر . ک : تاريخ البخاري ، ج 2 ، ص 207 ، ح 2208) ، و کلبي نيز تصريح به حضور وي در جنگ بدر دارد (ر . ک : اعيان الشيعة ، ج 4 ، ص 46) .
[9] معجم رجال الحديث ، ج 4 ، ص 330 ، ش 2026 ؛ المفيد من معجم رجال الحديث ، ص 100 . [10] تفصيل آن را در کتاب ما بعد شهادة الحسين عليهالسلام اثر نگارنده مطالعه فرماييد . [11] تهذيب الکمال ، ج 4 ، ص 443 . [12] سير اعلام النبلاء ، ج 4 ، ص 336 . [13] کتاب الثقات ، ج 3 ، ص 51 ؛ المعجم الکبير ، ج 2 ، ص 180 ، ح 1730 و 1731 ؛ مختصر تاريخ دمشق ، ج 5 ، ص 375 . [14] اعيان الشيعة ، ج 4 ، ص 46 . [15] سير اعلام النبلاء ، ج 4 ، ص 337 . [16] سير اعلام النبلاء ، ج 4 ، ص 339 . [17] اسد الغابة ، ج 1 ، ص 257 . [18] تنقيح المقال ، ج 1 ، ص 199 . [19] اعيان الشيعة ، ج 4 ، ص 46 . [20] سير اعلام النبلاء ، ج 4 ، ص 336 . [21] اعيان الشيعة ، ج 4 ، ص 336
بررسي شخصيت عطية بن سعد عوفي
ابوحسن ، عطية بن سعد بن جنادهي عوفي ، از دانشمندان بنام اسلامي و از مفسران قرآن کريم ، شخصيتي است که توفيق همراهي جابر را در زيارت قبر أباعبدالله الحسين عليهالسلام يافته است و ميتوان او را دومين زائر آن حضرت دانست . مرحوم محدث قمي ميفرمايد : «عطيهي عوفي يکي از مردان علم و حديث است که اعمش و ديگران از وي روايت نقل نمودهاند و از او روايات زيادي در فضيلت اميرمؤمنان عليهالسلام نقل شده است . » [1] . برخي از فضايل اين شخصيت بزرگ عبارت است از : -انتخاب نام وي توسط اميرمؤمنان عليهالسلام ؛ هنگامي که وي ولادت يافت ، پدرش به آن حضرت گفت : پسري از من به دنيا آمده است ، نامي بر او بگذار . آن حضرت فرمود : هذا عطية الله ؛ او دادهي خداوند است . از اين روي او را «عطية» نام نهادند . - توفيق زيارت قبر سيدالشهدا عليهالسلام همراه جابر بن عبدالله انصاري . - پس از خروج ابن اشعث و فرار عطيه به فارس ، حجاج به محمد بن قاسم ثقفي نوشت که عطيه را فراخوان . اگر اوعلي بن ابيطالب را لعن کرد که هيچ ، وگرنه به او چهارصد ضربه شلاق بزن و موي سر و ريش او را بزن . عطيه پس از احضار ، از انجام اين کار سر باز زد و ضربات شلاق و تحمل اهانت را در ولاي مولاي خود به جان خريد . - او داراي تفسير قرآن در پنج جزء بود . اين سخن از اوست : «من قرآن را سه بار با ديد تفسيري و هفتاد بار با نگاه قرائتي بر ابنعباس عرضه داشتم . » [2] . [1] سفينة البحار ، ج 2 ، ص 205 (مادهي عطا) . [2] سفينة البحار ، ج 2 ، ص 205 ، (مادهي عطا) .
نخستين زيارت
شيخ ابوجعفر محمد بن ابيالقاسم محمد بن علي طبري به سندش از عطيهي عوفي نقل ميکند : همراه جابر بن عبدالله انصاري به قصد زيارت قبر حسين بن علي بن ابيطالب عليهالسلام بيرون آمديم . هنگامي که به کربلا وارد شديم ، جابر خود را به کنار فرات رساند و غسل کرد . لنگ به کمر بسته و حوله را بر دوش انداخت و خود را خوشبو ساخت . هر گامي که برميداشت ذکر خدا ميگفت ، تا آنگاه که نزديک قبر رسيد . به من گفت : دستانم را بر قبر او بگذار . چنان کردم . خود را بر قبر مطهر انداخت و بيهوش افتاد . قدري آب بر او پاشيدم . وقتي که به هوش آمد ، سه بار گفت : «يا حسين ! » ، سپس گفت : حبيب لا يجيب احبيبه ؛ آيا دوست پاسخ دوستش را نميدهد ؟ آنگاه گفت : چگونه پاسخ دهي و حال آنکه رگهاي گردنت بر پشت و شانهات آويخته و بين بدن و سرت جدايي افتاده است ، و پس از آن ، آن حضرت را با کلماتي که نشان از کمال ايمان وي دارد ، اين گونه زيارت ميکند : فأشهد أنک ابنخاتم النبيين ، و ابنسيد المؤمنين ، و ابنحليف التقوي ، و سليل الهدي ، و خامس أصحاب الکساء ، و ابنسيد النقباء ، و ابنفاطمة سيدة النساء ، و ما لک لا تکون هکذا ، و قد غذتک کف سيد المرسلين ، و ربيت في حجر المتقين ، و رضعت من ثدي الايمان ، و فطمت بالاسلام ، فطبت حيا ، و طبت ميتا ، غير أن قلوب المؤمنين غير طيبة لفراقک ، و لا شاکة في الخيرة لک ، فعليک سلام الله و رضوانه ، و أشهد أنک مضيت علي ما مضي عليه أخوک يحيي بن زکريا ؛
شهادت ميدهم که تو فرزند خاتم پيامبران و سيد مؤمنان هستي . و تو هم پيمان پرهيزکاري و نتيجهي هدايت و پنجمين اصحاب کسايي . و تو فرزند سيد نقيبان و زادهي فاطمه سيدهي بانواني ، و چگونه چنان نباشي و حال آنکه دستان سيد مرسلان غذايت داد و در دامن پرهيزکاران پرورش يافتي و از سينهي ايمان شير خوردي و با اسلام از آن جدا گشتي . پس خوب زيستي و خوب به لقاي الاهي رسيدي ، گر چه دلهاي مؤمنان از فراق تو آرامش نميگيرد ، و هيچ شک و ترديدي را در انتخاب صحيح تو و آنچه که در آن خير و صلاح توست ، به خود راه نميدهد . پس بر تو سلام و رضوان خدا باد . و گواهي ميدهم که تو بر همان راهي قرار گرفتي که برادرت يحيي ، فرزند زکريا ، بر آن قدم نهاد . آنگاه نگاهش را به اطراف قبر مطهر دوخت و خطاب به شهيدان گلدشت کربلا گفت : سلام بر شما اي ارواحي که در اطراف حسين رحل افکنديد . . . ! شهادت ميدهم که شما نماز را به پا داشتيد و زکات را پرداختيد و امر به معروف نموديد و نهي از منکر کرديد و با کافران به جنگ برخاستيد و خدا را بندگي نموديد تا آنکه به حد يقين رسيديد . قسم به آن کسي که محمد را به پيامبري برانگيخت ! که ما در آنچه که انجام داديد شريک هستيم . عطيه ميگويد : به او گفتم : اي جابر ! چگونه ما با آنان شريکيم و حال آنکه کاري نکرديم . نه در دشتي فرود آمديم و نه بر کوهي بالا رفتيم و نه جنگيديم و اينان بين سرها و بدنهاشان جدايي افتاد و فرزندانشان يتيم و زنانشان بيسرپرست شدند ! ؟ جابر گفت : اي عطيه ، از حبيب خودم رسول خدا صلي الله عليه و آله شنيدم که فرمود : «هر کس که قومي را دوست بدارد ، با آنان محشور گردد و هر کس که کار قومي را دوست بدارد در عملشان شريک گردد . » قسم به کسي که محمد را به پيامبري برانگيخت که نيت من و ياران من ، با نيت و قصد حسين و يارانش يکي است . مرا به سمت خانههاي کوفه ببر . . . [1] . اين خبر به خوبي وضعيت جابر را روشن ميسازد . چرا که از يک طرف ژرفاي شناخت و معرفت وي را نسبت به آل محمد صلي الله عليه و آله روشن و ادب زيارت او را آشکار ساخته ، و از سوي ديگر ، دشمنان امام حسين عليهالسلام را ملحدان و بيدينان معرفي نموده است و به خوبي ميزان تولي و تبري وي را آشکار ساخته است . سيد بن طاووس چگونگي زيارت جابر را با تفصيلي ديگر به نقل از عطا [2] اين گونه آورده است : من در روز بيستم ماه صفر با جابر بن عبدالله همراه بودم . هنگامي که به غاضريه رسيديم ، در نهر آب غسل کرد و پيراهن پاکي که همراه داشت به تن کرد . پس به من گفت : آيا چيزي از مواد خوشبو کننده همراه داري ؟ گفتم : سعد [3] دارم ، مقداري از آن را بر سر و تن خود قرار داد و با پاي برهنه به راه افتاد و در برابر سر مبارک حسين عليهالسلام ايستاد و سه بار تکبير گفت و بيهوش روي قبر افتاد . هنگامي که به هوش آمد ، شنيدم که چنين ميگفت : السلام عليکم يا آل الله السلام عليکم يا صفوة الله ، السلام عليکم ياخيرة الله من خلقه ، السلام عليکم يا سادةالسادات ، السلام عليکم يا ليوث الغابات ، السلام عليکم يا سفينة النجاة ، السلام عليک يا أباعبدالله و رحمة الله و برکاته ، السلام عليک يا وارث علم الأنبياء ، السلام عليک يا وارث آدم صفوة الله ، السلام عليک يا وارث نوح نبي الله ، السلام عليک يا وارث ابراهيم خليل الله ، السلام عليک يا وارث اسماعيل ذبيح الله ، السلام عليک يا وارث موسي کليم الله ، السلام عليک يا وارث عيسي روح الله ، السلام عليک يا ابنمحمد المصطفي ، السلام عليک يا ابنعلي المرتضي ، السلام عليک يا ابنفاطمة الزهراء ، السلام عليک يا شهيد بن الشهيد ، السلام عليک يا قتيل بن القتيل ، السلام عليک يا ولي الله و ابنوليه ، السلام عليک يا حجة الله و ابنحجته علي خلقه ، أشهد أنک قد أقمت الصلاة ، و آتيت الزکاة ، و أمرت بالمعروف ، و نهيت عن المنکر ، و بررت والديک ، و جاهدت عدوک ، أشهد أنک تسمع الکلام ، و ترد الجواب ، و أنک حبيب الله و خليله و نجيبه و صفيه و ابنصفيه ، زرتک مشتاقا ، فکن لي شفيعا الي الله ، يا سيدي ، أستشفع الي الله بجدک سيد النبيين ، و بأبيک سيد الوصيين ، و بأمک سيدة نساء العالمين ، لعن الله قاتليک و ظالميک و شانئيک و مبغضيک من الأولين و الآخرين ؛
سلام بر شما اي آل الله . سلام بر شما اي برگزيدگان خدا . سلام بر شما اي کساني که خداوند ايشان را از ميان خلق خود برگزيد . سلام بر شما اي سروران سرورها . سلام بر شما اي شيران جنگلها . سلام بر شما اي کشتي نجات . سلام بر تو اي اباعبدالله . و رحمت و برکت خداوندي بر تو باد ! سلام بر تو اي وارث علم پيامبران . سلام بر تو اي وارث آدم ، برگزيدهي خدا . سلام برتو اي وارث نوح ، پيامبر خدا . سلام بر تو اي وارث ابراهيم ، خليل الله . سلام بر تو اي وارث اسماعيل ذبيح الله . سلام بر تو اي وارث موسي ، کليم الله . سلام بر تو اي وارث عيسي ، روح الله . سلام بر تو اي فرزند محمد مصطفي . سلام بر تو اي فرزند علي مرتضي . سلام بر تو اي فرزند فاطمهي زهرا . سلام بر تو اي شهيد فرزندشهيد . سلام بر تواي کشتهي فرزند کشته . سلام بر تو اي ولي خدا و فرزند حجت او بر خلقش . گواهي ميدهم که تو نماز را به پا داشتي و زکات را پرداختي و امر به معروف و نهي از منکر نمودي و به پدر و مادرت نيکي روا داشتي و تو با دشمنت به جهاد برخاستي . شهادت ميدهم که تو سخن من را ميشنوي و پاسخ من را ميدهي و تو حبيب و دوست و نجيب و برگزيدهي خداوند و فرزند برگزيدهي او هستي . با حالت اشتياق به زيارت تو شتافتم ، پس به درگاه خداوند شفيع من باش . آقاي من ! من به واسطهي جد ، تو سيد پيامبران و پدر تو سيد وصيان و مادر تو سرور زنان جهانيان ، شفاعت را خواهانم . خداوند لعنت کند کشندگان و ستمکاران و بدگويان و دشمنان تو را ، از اول ايشان تا آخرشان . آنگاه خود را بر روي قبر انداخت و دو گونهي خود را بر آن نهاد و سپس چهار رکعت نماز خواند و به سمت قبر علي اکبر عليهالسلام آمد و گفت : السلام عليک يا مولاي و ابنمولاي ، لعن الله قاتلک ، لعن الله ظالمک ، أتقرب الي الله بمحبتکم ، و أبرأ الي الله من عدوکم ؛ سلام بر تو اي مولا و فرزند مولايم ! خدا لعنت کند کشندهي تو را ! خدا لعنت کند ستم کنندهي به تو را ! با دوستي به شما به خداوند نزديک ميشوم و از دشمنانتان نزد خداوند بيزاري ميجويم . سپس قبر را بوسيد و دو رکعت نماز خواند و رو به شهيدان نمود و گفت : السلام علي الأرواح المنيخة بقبر أبيعبدالله ، السلام عليکم يا شيعة الله و شيعة رسوله و شيعة أميرالمؤمنين و الحسن و الحسين ، السلام عليکم يا طاهرون ، السلام عليکم يا مهديون ، السلام عليکم يا أبرار ، السلام عليکم و علي ملائکة الله الحافين بقبورکم ، جمعني الله و اياکم في مستقر رحمته تحت عرشه ؛ سلام بر ارواحي که گرداگرد قبر اباعبدالله رحل افکندهاند . سلام بر شما اي شيعيان خدا و پيروان فرستادهي او و تابعان اميرمؤمنان و حسن و حسين . سلام بر شما اي پاکان . سلام بر شما اي هدايت گران . سلام بر شما اي نيکان . سلام بر شما و بر فرشتگان خداوندي که بر گرد قبرهايتان ميگردند . خداوند من و شما را در جايگاه رحمت و در زير عرش خود به هم رساند . پس از آن به سمت قبر عباس فرزند اميرمؤمنان عليهماالسلام آمد و در حال ايستاده گفت : السلام عليک يا أباالقاسم ، السلام عليک يا عباس بن علي ، السلام عليک يا ابنأميرالمؤمنين ، أشهد لقد بالغت في النصيحة ، و أديت الأمانة ، و جاهدت عدوک و عدو أخيک ، فصلوات الله علي روحک الطيبة ، و جزاک الله من أخ خيرا ؛ سلام بر تو اي ابوقاسم . سلام بر تو اي عباس بن علي . سلام بر تو اي فرزند اميرمؤمنان . شهادت ميدهم که تو نهايت کوشش را در نصيحت به کار بستي و حق امانت را به جا آوردي و بادشمن خود و برادرت به جهاد برخاستي . پس درود خداوندي بر روح پاک تو باد . و خداوند در برابر خدمتي که به برادرت نمودي ، پاداش خيرت دهد . آنگاه دو رکعت نماز خواند و دعا کرد و برگشت [4] . در هر صورت ، جابر همراه عطيه به شرف زيارت نايل آمد ؛ گر چه روشن نيست که چگونه عطيه به جابر پيوسته و هم سفر گرديده است و دو احتمال در اينجا وجود دارد : 1 . عطيه در آن سال به حج مشرف شده باشد و همراه جابر ، از حجاز به سمت کربلا آمده باشد . 2 . جابر خود به کوفه آمده و از آنجا همراه وي به کربلا مشرف شده باشد . زمان زيارت نيز بر روايت ابنطاووس ، روز بيستم صفر بوده است . ملاقات ايشان با امام زين العابدين عليهالسلام و همراهانشان را در هيچيک از دو روايت طبري و ابنطاووس نمييابيم و اين نکته را در بحثهاي آينده بايد در نظر داشت . [1] بشارة المصطفي ، ص 74 ، و همين مضمون با اندکي تفاوت در مقتل خوارزمي ، ج 2 ، ص 190 ديده ميشود . [2] ظاهرا مقصود از عطا همان عطيه است ، همان طوري که محدث نوري نيز اين احتمال را داده است ، ر . ک : لؤلؤ و مرجان ، ص 149 . [3] سعد مادهي گياهي خوشبو کننده است . ابنمنظور مينويسد : السعد بالضم : من الطيب ، و السعادي مثله . . . قال الأزهري : السعد : نبت له أصل تحت الأرض أسود طيب . (ر . ک : لسان العرب ج 3 ، ص 316) . [4] مصباح الزائر ، ص 286 ؛ بحارالأنوار ، ج 101 ، ص 329 .
آيا اهل بيت به کربلا آمدند ؟
مسئلهي ورود اسيران اهلبيت به کربلا ، امري است غير قابل انکار . چرا که افزون بر امکان آن ، اصل واقعه در بسياري از کتب تاريخي آمده است . ابننما (م 645) آورده است : و لما مر عيال الحسين عليهالسلام بکربلاء وجدوا جابر بن عبدالله الأنصاري ، رحمة الله عليه و جماعة من بني هاشم قدموا لزيارته في وقت واحد ، فتلاقوا بالحزن و الاکتئاب و النوح علي هذا المصاب المقرح لأکباد الأحباب ؛ و هنگامي که اهلبيت حسين عليهالسلام به کربلا رسيدند ، جابر بن عبدالله انصاري و گروهي از بنيهاشم را يافتند که براي زيارت آن حضرت آمده و هم زمان به هم رسيده بودند . آنان با حزن و اندوه و ناله بر اين مصيبت دلسوز گرد هم آمدند و به سوگواري پرداختند . [1] . سيد ابنطاووس (م 664) ميگويد : فوصلوا الي موضع المصرع ، فوجدوا جابر بن عبدالله الأنصاري رحمة الله و جماعة من بنيهاشم و رجالا من آل الرسول صلي الله عليه و آله قد وردوا لزيارة قبر الحسين عليهالسلام ، فوافوا في وقت واحد ، و تلاقوا بالبکاء و الحزن و اللطم ؛ پس به جايگاه شهادت رسيدند و جابر بن عبدالله انصاري و گروهي از بنيهاشم و مرداني از آل پيامبر صلي الله عليه و آله را ديدند که براي زيارت قبر حسين عليهالسلام ، هم زمان گرد هم آمده بودند و گريه و اندوه سر داده و به سينهي خود ميزدند . [2] . از اين بالاتر روايتي است که مرحوم شيخ صدوق به سند خود ، از فاطمهي بنتعلي عليهاالسلام دربارهي جريان اسيران اهلبيت در شام نقل ميفرمايد ، تا آنجا که فرمود : الي أن خرج علي بن الحسين عليهالسلام بالنسوة و رد رأس الحسين عليهالسلام الي کربلاء ؛ تا آنگاه که حضرت علي بن حسين عليهالسلام همراه زنان از شام خارج شد و سر حسين عليهالسلام را به کربلا بازگرداند [3] . مرحوم آيت الله حاج ميرزا محمد اشراقي (ارباب) ميفرمايد : به حسب عادت ، بعيد مينمايد که آن قافلهي دل شکسته که با اکراه و اضطرار از کربلا کوچ کردند و از گريه و سوگواري ممنوع شدند و اجساد شريفهي شهداي خود را مقابل آفتاب ديدند ، بدون آگاهي بر حال مقابر مقدسه و اطلاع بر حال ، به مدينه رجوع کنند و به زيارت آن تربت مقدسه فائز نشده برگردند [4] . در اينجا اين پرسش به ذهن ميرسد که چرا برخي از علما به اين مسئله تصريح نکردهاند ؟ در پاسخ ميگوييم : اولا ، بسياري از دانشمندان اين مطلب را ذکر کردهاند ، که در صفحات آينده بيان خواهيم کرد . ثانيا ، عدم ذکر برخي از مورخان و بزرگان به معناي عدم حصول اين واقعهي تاريخي نيست ، و نميتوان به صرف عدم ذکر ، اين مسئله را انکار نمود . [5] . بزرگاني که تنها به حرکت اهلبيت از شام به سمت مدينه اشاره نمودهاند و سخني از کربلا به ميان نياوردهاند ، عبارتند از : - شيخ مفيد ، ايشان مينويسد : و في العشرين منه (الصفر) کان رجوع حرم سيدنا و مولانا أبي عبدالله عليهالسلام من الشام الي مدينة الرسول صلي الله عليه و آله ؛ بيستم ماه صفر روز بازگشت اهلبيت سيد و مولاي ما اباعبدالله الحسين عليهالسلام از شام به سمت مدينه بود [6] . - شيخ طوسي ؛ ايشان چنين نگاشته است : و في اليوم العشرين منه (صفر) کان رجوع حرم سيدنا أبيعبدالله الحسين بن علي بن ابيطالب عليهالسلام من الشام الي مدينة الرسول صلي الله عليه و آله ؛ در روز بيستم ازماه صفر اهلبيت سيد ما اباعبدالله حسين بن علي بن ابيطالب عليهماالسلام از شام به سوي مدينهي پيامبر صلي الله عليه و آله بازگشتند [7] . - شيخ رضي الدين علي بن يوسف بن مطهر حلي ؛ ايشان چنين آورده است : و في اليوم العشرين من صفر سنة احدي و ستين أو اثنين و ستين علي اختلاف الرواية به في قتل مولانا الحسين عليهالسلام ، کان رجوع حرم مولانا أبيعبدالله الحسين عليهالسلام من الشام الي مدينة الرسول صلي الله عليه و آله ؛ در روز بيستم ماه صفر سال 61 و يا 62 [8] ، بنابر اختلاف در روايت ، بازگشت اهلبيت مولاي ما حضرت اباعبدالله الحسين عليهالسلام از شام به سمت مدينه صورت گرفت [9] . - شيخ کفعمي ؛ ايشان در کتاب المصباح مينويسد : و في العشرين منه (الصفر) کان رجوع حرم الحسين بن علي عليهالسلام الي المدينة ؛ در بيستم از ماه صفر اهلبيت حسين بن علي عليهالسلام به سمت مدينه بازگشتند [10] . و در جاي ديگر کتاب آورده است : و في هذا اليوم (العشرين من صفر) کان رجوع حرم الحسين عليهالسلام من الشام الي المدينة ؛ و در اين روز (بيستم صفر) اهلبيت حسين عليهالسلام از شام به مدينه بازگشتند . [11] . به نظر ميرسد اين بزرگان تنها در مقام مشخص ساختن روز خروج اهلبيت از شام به قصد مدينه بودهاند و در اينجا به مسئلهي رفتن آنان به کربلا نظر نداشتهاند ؛ چه آنکه مسئلهي رفتن به کربلا بعدا مطرح گرديد . گرچه بايد ريشهي آن را درخواست امام زينالعابدين عليهالسلام از يزيد براي بازگرداندن سر مطهر يافت . بنابر مطالب پيش گفته ميتوان اينگونه نتيجه گرفت :
يک . اين بزرگان را نميتوان از مخالفان مسئله شمرد ؛ دو . بر طبق نقل آنان ، بيستم صفر ، زمان خروج ايشان از شام به قصد مدينه است و اين قصد ، منافاتي با رفتن به کربلا ندارد ؛ چون مرور از کربلا با قصد رفتن به مدينه که وطن اصلي ايشان است ، قابل جمع است . سه . اين که برخي ، چون سيد ابنطاووس ، از ظاهر عبارت شيخ طوسي چنين برداشت کردهاند که مقصود ايشان اين است که اهلبيت در بيستم صفر ، به مدينه رسيدهاند ؛ خلاف ظاهر ، و يا لااقل مجمل است . ظاهر عبارت اين است که در اين روز از شام خارج شدند ، نه آنکه به مدينه رسيدند ؛ چون کلمهي «رجوع» غير از کلمهي «وصول» است و با اين بيان ، ديگر مجالي براي استبعاد سيد ابنطاووس باقي نميماند . [1] مثير الأحزان ، ص 107 . [2] اللهوف ، ص 225 ؛ تسلية المجالس ، ج 2 ، ص 458 . [3] شيخ صدوق ، الأمالي ، ص 232 ، ح 243 ؛ روضة الواعظين ، ص 192 ، بحارالأنوار ، ج 45 ، ص 140 ؛ العوالم ، ج 17 ، ص 440 . [4] الأربعين الحسينية ، ص 207 . [5] و به عبارتي ديگر عدم تصريح اعم از تصريح به عدم است . [6] مسار الشيعة ، ص 46 . [7] مصباح المتهجد ، ص 730 ؛ بحارالأنوار ، ج 101 ، ص 334 . [8] اين ترديد جا ندارد ، سال شهادت حضرت اباعبدالله حسين عليهالسلام ، بنابر قول مشهور و بلکه متواتر سال شصت و يک هجري قمري بوده است . [9] العدد القوية ، ص 219 . [10] مصباح کفعمي ، ص 510 . [11] همان ، ص 489
کدامين اربعين
چهل روز پس از شهادت
تعيين روز اربعين و سالي که اسيران اهلبيت در آن روز وارد کربلا شدند ، از مباحث مهم تاريخي در نهضت حسيني است ، که از ديرباز ذهن و انديشهي دانشمندان را مشغول ساخته و موجب طرح نظريات و احتمالات گوناگوني گرديده و عدهاي را به نفي و اثبات آن وادار نموده است . جا دارد که در آغاز مطالبي را به عنوان پيش درآمد مطرح ساخته و آنگاه وارد اصل مسئله گرديم .
اقوال در زمان بازگشت اهل بيت به کربلا
در رابطهي با زمان بازگشت اهلبيت عليهمالسلام به کربلا ، سه نظر وجود دارد : يک . آنان در اربعين اول ، يعني در بيستم صفر سال 61 هجري به کربلا آمدند . دو . ايشان در اربعين دوم ، يعني در بيستم صفر سال 62 هجري آمدند . سه . آنان در زماني غير از اين دوتاريخ ، به کربلا مشرف شدند . حق در بحث اين است که مسئله دائر مدار قول اول و سوم است . گر چه برخي از تاريخ نويسان [1] قول دوم را ذکر کردهاند ، ولي نميتوان به آن اعتماد نمود ، چون خالي از استدلال و شواهد تاريخي است و تنها براساس ظن و گمانه زني است . بنابراين ، مسئله را در دو محور اربعين اول و غير آن قرار ميدهيم ، و به ذکر دلايل هر دو نظريه و نقد آن ميپردازيم . [1] گويا احتمال آن را مرحوم سپهر در ناسخ التواريخ داده است و مرحوم آيت الله طبسي نجفي در مقتل الامام الحسين ، ص 285 (مخطوط) آن را نقل نموده است .
موافقان اربعين اول
عدهاي از بزرگان ، نظر به بازگشت اهلبيت عليهمالسلام عليهمالسلام در اربعين اول دادهاند ، و يا دست کم از ظاهر کلام ايشان اين معنا استفاده ميشود : يک . ابوريحان بيروني (م 440) ؛ ايشان در کتاب الآثار الباقية مينويسد : شهر صفر ؛ في اليوم الأول : أدخل رأس الحسين عليهالسلام مدينة دمشق ، فوضعه يزيد لعنه الله بين يديه ، و نقر ثناياه بقضيب کان في يده و هو يقول : لست من خندف ان لم أنتقم *** من بني أحمد ما کان فعل
ليت أشياخي ببدر شهدوا *** جزع الخزرج من وقع الأسل
فأهلوا و استهلوا فرحا *** ثم قالوا يا يزيد لا تشل
قد قتلنا القرم من أشياخهم *** و عدلناه ببدر فاعتدل
و في العشرين رد رأس الحسين الي مجثمه [1] حتي دفن مع جثته ، وفيه زيارة الأربعين ، و هم حرمه بعد انصرافهم من الشام [2] ؛ در روز اول ماه صفر ، سر حسين عليهالسلام را وارد دمشق نمودند ، و يزيد - که لعنت خدا بر وي باد - آن را در مقابل خود نهاد . . . و در روز بيستم آن ، سر حسين عليهالسلام را به بدنش ملحق کردند و در همان جا دفن نمودند و زيارت اربعين دربارهي اين روز است . و بدين سبب اين زيارت را «اربعين» گويند که چهل تن از اهلبيت او پس از مراجعت از شام قبرش را زيارت کردند ! [3] . دو . قرطبي (م 671) در تذکرة مينويسد : و الامامية تقول ان الرأس أعيد الي الجثة بکربلاء بعد أربعين يوما من القتل ، و هو يوم معروف عندهم يسمون الزيارة فيه زيارة الأربعين ؛ اماميه ميگويند : سر مقدس ايشان پس از چهل روز به کربلا بازگردانده و به بدن ملحق شد و اين روز نزد آنان معروف است و از آن به زيارت ياد ميکنند و مقصود زيارت «اربعين» است [4] . سه . زکريا بن محمد بن محمود قزويني (م 682) ؛ ايشان در کتاب عجائب المخلوقات و غرائب الموجودات مينويسد : اليوم الأول منه : عيد بني أمية ، أدخلت فيه رأس الحسين عليهالسلام بدمشق ، و العشرون منه ردت رأس الحسين الي جثته ؛ اول ماه صفر عيد بنياميه است ؛ چون در آن روز سر حسين عليهالسلام را به دمشق وارد ساختند و در روز بيستم آن ماه ، سر ايشان را به بدن بازگردانده شد [5] . چهار . شيخ بهايي (م 1030) ؛ ايشان در کتاب توضيح المقاصد چنين آورده است : التاسع عشر (من الصفر) ؛ فيه زيارة الأربعين لأبي عبدالله الحسين عليهالسلام - وفي هذا اليوم و هو يوم الأربعين من شهادته عليهالسلام کان قدوم جابر الأنصاري رضي الله عنه لزيارته عليهالسلام ، و اتفق في ذلک اليوم ورود حرمه عليهالسلام من الشام الي کربلاء ، قاصدين المدينة علي ساکنه السلام و التحية ؛ روز نوزدهم ماه صفر ، زيارت اربعين حضرت امام حسين عليهالسلام است . . . و در اين روز که روز اربعين است ، روز ورود جابر بن عبدالله انصاري است ، که به زيارت قبر آن حضرت شتافت و آن روز با روز ورود اهلبيت امام حسين عليهالسلام از شام به کربلا يکي گرديد ؛ در حالي که ايشان قصد عزيمت به مدينه را داشتند . [6] . پنج . مناوي (م 1031) در ضمن ذکر اقوال گوناگون دربارهي محل دفن سر مطهر امام حسين عليهالسلام ميگويد : و الامامية يقولون الرأس أعيد الي الجثة و دفن بکربلاء بعد أربعين يوما من القتل ؛ اماميه ميگويند : پس از چهل روز از شهادت ، سر به بدن بازگردانده شد و درکربلا دفن گرديد . [7] . شش . علامهي مجلسي (م 1110) در رابطهي با علت استحباب زيارت سيدالشهداء عليهالسلام در روز اربعين ميفرمايد : و المشهور بين الأصحاب أن العلة في ذلک رجوع حرم الحسين صلوات الله عليه في مثل ذلک اليوم الي کربلاء عند رجوعهم من الشام و الحاق علي بن الحسين صلوات الله عليه الرؤس بالأجساد ؛ مشهور بين اصحاب اين است که علت آن ، بازگشت اهلبيت حسين عليهالسلام در چنين روزي به کربلا است ، هنگامي که از شام باز ميگشتند . و علي بن حسين عليهالسلام سرهاي مقدس را به اجساد ايشان ملحق ساخت . [8] . - برخي از ظاهر اين عبارت چنين برداشت کردهاند که ايشان شهرت بين اصحاب را دربارهي بازگشت اهلبيت در روز اربعين بازگو نمودهاند . ممکن است گفته شود که متعلق شهرت ، استحباب زيارت حضرت سيدالشهدا عليهالسلام در روز اربعين است ، نه بازگشت اهلبيت در روز اربعين به کربلا ! هفت . شبراوي مينويسد : و قيل أعيد الي الجثة بکربلاء بعد أربعين يوما من مقتله ؛ گفته شده است که سر به بدن آن حضرت بعد از چهل روز پس از شهادت ، به بدن بازگردانده شد [9] . هشت . شبلنجي (م 1322 [10] ) نيز ميگويد : و ذهبت الامامية الي أنه أعيد الي الجثة و دفن بکربلاء بعد أربعين يوما من المقتل ؛ نظر اماميه اين است که سر آن حضرت به بدن ايشان ملحق گرديد ، و چهل روز پس از شهادت آن حضرت در کربلا به خاک سپرده شد . [11] . نه . آيت الله ميرزا محمد اشراقي (ارباب) (م 1341 ق) پس از ذکر روايت بشارة المصطفي دربارهي زيارت جابر مينويسد : در اين خبر معتبر ، مذکور نيست که زيارت جابر در روز اربعين بوده يا روز ديگر و نيز ذکر نشده که زيارت جابر در سال اول شهادت بود يا بعد ؛ ليکن مذکور در ساير کتب شيعه ، تحقق هر دو امر است . در هر حال ورود اهلبيت را به کربلا در روز اربعين بسياري ذکر کردهاند ، از عامه و خاصه ؛ مانند ابننما و ابنطاووس و ابومخنف و صاحب کتاب نورالعين ، و از عبارت امالي صدوق نيز ظاهر شود که گويد : خرج علي بن الحسين عليهالسلام
بالنسوة و رد الرأس الي کربلاء . . . و در سيره و تاريخ محفوظ است . که بعد از سال شهادت ، اهلبيت مسافرتي به عراق ننمودهاند . ايشان پس از ذکر خلاصهي نظر محدث نوري ميفرمايد : و حاصل او زياده بر استبعاد چيزي نيست و امور منقوله را نتوان به استغراب تکذيب کرد ، اگر چه سيد بن طاووس با آنکه خود او در کتاب لهوف ورود اهلبيت [12] را در اربعين ذکر کرده ، در کتاب اقبال استبعاد نموده و هرگاه کسي تأمل و تتبع در وضع مسافرت اعراب و خصوصا در ازمنهي سابقه نموده باشد ، ميداند که اين گونه طي مسافت ايشان خلاف عادت نيست ، خصوصا هر گاه قافلهاي شتاب داشته باشد و از اين قبيل سرعت سير (در) مسافرت بسي معهود است . . . در هر حال وجهي براي تکذيب ورود اهلبيت به کربلا نيست . [13] . ده . آيت الله شهيد قاضي طباطبايي ؛ ايشان رنج فراواني در اثبات اين مسئله تحمل نمود و کتابي بزرگ در اينباره گردآوري نمود ، که خلاصهي ادلهي او را به هنگام طرح ادلهي محدث نوري خواهيم آورد . - گفتني است که گر چه برخي از نقلهاي فوق ، تنها بازگرداندن سر مقدس به بدن طاهر آن حضرت در روز اربعين را ذکر کرده است ، ولي از آن جا که مسئلهي الحاق سر به بدن ، از مسئلهي بازگشت اهلبيت به کربلا جدا نيست ، و بنابر قول مشهور اين کار توسط امام زينالعابدين عليهالسلام صورت پذيرفت ، از اين رو سخن قرطبي و پس از آن قزويني ، مناوي ، شبراوي و شبلنجي را آورديم . [1] جثته (خ ل) . [2] الآثار الباقية ، ص 422 . [3] الآثار الباقية ، فصل 20 ، ص 528 (ترجمهي اکبر دانا سرشت) . [4] التذکرة ، ج 2 ، ص 668 . [5] عجائب المخلوقات و غرائب الموجودات ، ص 45 . [6] توضيح المقاصد ، ص 6 . همان گونه که گذشت ، فرمايش ايشان که روز نوزدهم را روز اربعين دانستهاند ، مبني برمحاسبهي روز عاشورا در ضمن عدد اربعين است ، وظاهر آن است که محاسبه از روز بعد است ، و هيچ کس جز ايشان اين روز را به عنوان روز اربعين معرفي نکرده است . [7] فيض القدير ، ج 1 ، ص 205 . [8] بحارالأنوار ، ج 101 ، ص 334 . [9] الاتحاف بحب الأشراف ، ص 70 . [10] معجم المؤلفين ، ج 13 ، ص 53 . [11] نور الأبصار ، ص 121 . [12] مرحوم سيد در لهوف تنها ورود اهلبيت را به کربلا و ملاقات با جابر را نقل نمودهاند ، و زمان را معين نساختهاند . [13] الأربعين الحسينية ، ص 207 - 205 .
مخالفان اربعين اول
عدهاي از دانشمندان نتوانستهاند بازگشت اهلبيت عليهمالسلام را در اربعين اول بپذيرند و آن را بعيد و يا محال دانستهاند ، که سخنان برخي از ايشان را ميآوريم : يک . سيد بن طاووس ؛ ظاهرا ايشان نخستين کسي است که به اين مطلب خدشه وارد ميسازد ، و با برداشتي که خود از کلام شيخ طوسي دارد ، بازگشت اهلبيت را در اين تاريخ بعيد دانسته است . او مينويسد : و وجدت في المصباح أن حرم الحسين عليهالسلام و صلوا المدينة مع مولانا علي بن الحسين عليهالسلام يوم العشرين من صفر ، و في غير المصباح أنهم وصلوا کربلاء أيضا في عودهم من الشام يوم العشرين من صفر ، و کلاهما مستبعد ، لأن عبيدالله بن زياد لعنه الله کتب الي يزيد يعرفه ما جري و يستأذنه في حملهم ، و لم يحملهم حتي عاد الجواب اليه ، و هذا يحتاج الي نحو عشرين يوما أو أکثر منها ، و لأنه لما حملهم الي الشام روي أنهم أقاموا فيها شهرا في موضع لا يکنهم من حر و لا برد ، و صورة الحال يقتضي أنهم تأخروا أکثر من أربعين يوما من يوم قتل عليهالسلام الي أن وصلوا العراق أو المدينة ، و أما جوازهم في عودهم علي کربلاء ، فيمکن ذلک ، و لکنه ما يکون وصولهم اليها يوم العشرين من صفر ، لأنهم اجتمعوا علي ما روي جابر بن عبدالله الأنصاري ، فان کان جابر وصل زائرا من الحجاز فيحتاج وصول الخبر اليه و مجيئه أکثر من أربعين يوما ، و علي أن يکون جابر وصل من غير الحجاز من الکوفة أو غيرها ؛ در مصباح ديدم که اهلبيت حسين عليهالسلام همراه علي بن حسين عليهالسلام در روز بيستم صفر ، به مدينه رسيدند و در غير مصباح يافتم که آنان به هنگام بازگشت از شام ، در همان روز به کربلا رسيدند و هر دوي آن بعيد است ؛ براي آنکه عبيدالله بن زياد - لعنه الله - نامهاي براي يزيد نوشت که در آن ماجرا را نوشته و براي فرستادن اسيران به شام کسب اجازه نمود و او تا هنگامي که پاسخ را دريافت نکرد ، اقدام به ارسال ايشان ننمود و اين کار به بيست روز يا بيشتر نيازمند است . همچنين روايت شده است هنگامي که اهل بيت را به شام بردند ، آنان يک ماه در جايي بودند که ايشان را از گرما و سرما بازنميداشت و صورت قضيه اين است که آنان پس از اربعين به عراق و يا مدينه رسيدند . اما عبور ايشان از کربلا هنگام بازگشت امکان پذير است ، ولي در روز بيستم صفر نبوده است ؛ چرا که آنها - طبق روايت - با جابر بن عبدالله انصاري ملاقات کردند و اگر جابر به عنوان زيارت از حجاز آمده باشد ، رسيدن خبر به او و آمدن وي به کربلا ، بيش از چهل روز نيازمند است . [1] . - گفتني است که آنچه ايشان از کلام شيخ طوسي در مصباح المجتهد نقل کرده است ، با عبارتي که ما از اين کتاب آورديم نميسازد . آنچه در مصباح شيخ است اين است : و في اليوم العشرين منه کان رجوع حرم سيدنا أبي عبدالله الحسين بن علي بن ابيطالب عليهالسلام من الشام الي مدينة الرسول صلي الله عليه و آله ؛ [2] . «رجوع» و بازگشت از شام به مدينه غير از «وصول» و رسيدن به مدينه است . در کلام شيخ طوسي کلمهي وصول وجود ندارد ، بنابراين ، اين را بايد برداشت سيد بن طاووس از کلام شيخ دانست ، که ما با برداشت ايشان موافق نيستيم و با اين بيان ، اينکه ايشان دو امر بازگشت به مدينه و يا به کربلا در تاريخ بيستم صفر سال 61 را بعيد دانسته است ، امر اول موضوعا منتفي است ؛ ولي در هر حال ، ايشان با توجه به قراين و مستندات تاريخي که ذکر ميکند ، بازگشت اهل بيت را در اربعين اول و حتي زيارت جابر بن عبدالله انصاري را در اين تاريخ نميپذيرد و اين شواهد را دليل قول خود ميداند : الف . عبيدالله بن زياد ، از کوفه نامه براي يزيد فرستاد و کسب تکليف کرد ، رفت و برگشت نامه ، حدود بيست روز و يا بيشتر لازم دارد . ب . روايت شده است که اهلبيت حدود يک ماه در شام در جاي بسيار نامناسبي که ايشان را از گرماي روز و از سرماي شب محافظت نمينمود اقامت داشتند . ج . جابر بن عبدالله نيز نميتواند در بيستم صفر خود را به کربلا برساند ، چون رسيدن خبر به حجاز و حرکت او از حجاز به سمت کربلا به بيش از چهل روز نياز دارد . ايشان در پايان ، امکان عبور از کربلا و ملاقات با جابر را در غير اربعين اول ميپذيرد . - فرمايش اخير ايشان مبني بر اينکه : «چنانچه جابر در حجاز از شهادت آن حضرت آگاه شده و آنگاه رهسپار کربلا شده باشد ، به بيش از چهل روز وقت نياز خواهد بود» ، تمام نيست ؛ چون مدينه در شهادت امام حسين عليهالسلام سه بار به ضجه افتاد : 1 . در روز عاشورا ، امسلمه خواب عجيبي ديد . وي پيامبر صلي الله عليه و آله را غبار آلود ديد . از او علت را پرسيد . خبر داد که من هم اکنون به شهادت رسيدن حسين را ديدم . [3] همچنين آن حضرت به ام سلمه شيشهاي پر از خاک داده بود و فرموده بود که هر گاه اين خاک رنگ خون به خود گرفت ، بدان که حسينم به شهادت رسيده است . ام سلمه پس از آن خواب ، سراغ آن خاک رفت و آن را چنان يافت که پيامبر صلي الله عليه و آله پيشبيني فرموده بود . آنگاه چنان ضجه و فغان وناله سر داد که هجوم زن و مرد اهل مدينه را در پي داشت ، که از جملهي آنان ابنعباس بود . [4] ماجراي قاروره در کتب شيعه و اهل سنت نقل شده است ؛ [5] بنابراين ، هيچ بعدي ندارد که جابر در مدينه بوده و با آن معرفتي که دارا بود ، پس آگاهي يافتن از عمق فاجعهي کربلا ، بهدان سو رهسپار گردد . 2 . پس از فاجعهي کربلا ، از سوي عاملان حکومت ، خبر رسمي به والي مدينه و مردم اعلام شد ، بنابراين فرض ، با توجه به وجود پيک ، چنانچه تا حوالي آخر محرم و ابتداي صفر اين خبر به مدينه رسيده باشد ، باز حرکت جابر از مدينه و رسيدن او به کربلا در بيستم صفر توجيه پذير خواهد بود . 3 . به هنگام رسيدن اهلبيت به مدينه [6] . دو . علامهي مجلسي ؛ ايشان پس از ذکر قول مشهور بين اصحاب دربارهي بازگشت به کربلا در اربعين اول و قول ديگر مبني بر مراجعت ايشان در اين تاريخ به مدينه ، هر دو را نميپذيرد و ميگويد : اعلم أنه ليس في الأخبار ما العلة في استحباب زيارته صلوات الله عليه في هذا اليوم ، و المشهور بين الأصحاب أن العلة في ذلک رجوع حرم الحسين صلوات الله عليه في مثل ذلک اليوم الي کربلاء عند رجوعهم من الشام ، و الحاق علي بن الحسين صلوات الله عليه الرؤوس بالأجساد ، و قيل في مثل ذلک اليوم رجعوا الي المدينة ، و کلاهما مستبعدان جدا ، لأن الزمان لا يسع ذلک کما يظهر من الأخبار و الآثار ، و کون ذلک في السنة الأخري أيضا مستبعد ؛ از اخبار و روايات ، علت استحباب زيارت آن حضرت در روز اربعين دانسته نيست و مشهور بين اصحاب اين است که علت آن ، بازگشت اهلبيت امام حسين عليهالسلام در مثل چنين روزي از شام به کربلا و ملحق ساختن سرها به بدنها به دست علي بن حسين عليهالسلام است . و گفته شده است که در مثل چنين روزي ، آنان به مدينه بازگشتند و هر دوي آن بعيد است ؛ چون زمان ، گنجايش آن را ندارد ؛ همان گونه که از اخبار و روايات دانسته ميشود . و اما آنکه آنان در اربعين سال بعد به کربلا رسيده باشند ، آن هم بعيد است . [7] . سه . محدث نوري ؛ ايشان مسئله بازگشت در اربعين اول را به طور کلي منکر شده است و ادلهاي قابل توجه دارد . که ذهن عدهاي را به خود مشغول داشته است و تفصيل کلام ايشان خواهد آمد . چهار . محدث قمي ؛ ايشان نيز بازگشت در اربعين اول را بعيد دانسته و مينويسد :
مکشوف باد که ثقات محدثين و مورخين متفقاند ، بلکه خود سيد جليل علي بن طاووس نيز روايت کرده که بعد از شهادت حضرت امام حسين عليهالسلام ، عمر سعد ملعون نخست سرهاي شهدا را نزدابنزياد لعين روانه کرد و از پس آن ، روز ديگر اهلبيت را به جانب کوفه برد و ابنزياد خبيث بعد از شناعت و شماتت با اهلبيت عليهمالسلام ايشان را محبوس داشت ، و نامه به يزيد بن معاويه فرستاد که در باب اهلبيت و سرها چه عمل نمايد . يزيد لعين جواب نوشت که به جانب شام روان بايد داشت . لاجرم ابنزياد ملعون تهيهي سفر ايشان نموده و ايشان را به جانب شام فرستاد . و آنچه از قضاياي عديده و حکايات متفرقهي سير ايشان به جانب شام از کتب معتبره نقل شده چنان مينمايد که سير ايشان را از راه سلطاني و قراي بريه و غربي فرات بوده ، آن هم قريب به بيست روز ميشود . چه ما بين کوفه و شام به خط مستقيم 175 فرسخ گفته شده ، و در شام هم قريب به يک ماه توقف کردهاند ، چنان که سيد در اقبال فرموده . . . پس با ملاحظهي اين مطالب خيلي مستبعد است که اهلبيت بعداز اين همه قضايا از شام برگردند و روز بيستم صفر که روز اربعين و روز ورود جابر به کربلا بوده وارد شوند و خود سيد أجل اين مطلب را در اقبال مستبعد شمرده ، به علاوه آنکه احدي از أجلاي فن حديث و معتمدين اهل سير و تواريخ در مقاتل و غيره اشاره به اين مطلب نکردهاند ، با آنکه ديگر ذکر آن از جهاتي شايسته بوده ، بلکه از سياق کلام ايشان انکار آن معلوم ميشود ؛ چنانکه ازعبارت شيخ مفيد در باب حرکت اهلبيت به سمت مدينه دريافتي . و قريب اين عبارت را ابناثير و طبري و قرماني و ديگران ذکر کردهاند و در هيچکدام ، ذکري از سفر عراق نيست ؛ بلکه شيخ مفيد و شيخ طوسي و کفعمي گفتهاند که در روز بيستم صفر حرم حضرت اباعبدالله الحسين عليهالسلام رجوع کردند از شام به مدينه و در همان روز جابر بن عبدالله به جهت زيارت امام حسين عليهالسلام به کربلا آمد و اول کسي است که امام حسين عليهالسلام را زيارت کرد . . . و بعضي احتمال دادهاند که اهلبيت عليهمالسلام در حين رفتن از کوفه به شام به کربلا آمدهاند و اين احتمال به جهاتي بعيد است و هم احتمال داده شده که بعد از مراجعت از شام به کربلا آمدهاند ، ليکن در غير روز اربعين بوده ، چه سيد و شيخ ابننما که نقل کردهاند ورود ايشان را به کربلا ، به روز اربعين مقيد نساختهاند و
اين احتمال نيز ضعيف است ، به سبب آنکه ديگران مانند صاحب روضة الشهداء و حبيب السير و غيره که نقل کردهاند ، مقيد به روز اربعين ساختهاند . و از عبارت سيد نيز ظاهر است که با جابر در يک روز و يک وقت وارد شدند ، چنانکه فرموده : «فوافوا في وقت واحد» ، و مسلم است که ورود جابر به کربلا در روز اربعين بوده و به علاوهي آنچه ذکر شد تفصيل ورود جابر به کربلا در کتاب مصباح الزائر سيد بن طاووس ، و بشارة المصطفي که هر دو از کتب معتبره است موجود است و ابدا ذکري از ورود اهلبيت در آن هنگام نشده ، با آنکه به حسب مقام بايد ذکر شود . [8] . ايشان مطلبي اضافه بر سخن محدث نوري ندارد ، و با پاسخي که آنجا داده ميشود پاسخ ايشان معلوم ميگردد . پنج . مرحوم شيخ محمد ابراهيم آيتي ؛ ايشان نيز منکر قضيه شده است و آن را جزء افسانههاي تاريخي شمرده است ! [9] . شش . آيت الله شهيد مطهري ؛ ايشان خبر ملاقات اهلبيت با جابر را منکر شده و ميفرمايد تنها کسي که اين مطلب را نقل کرده سيد بن طاووس در لهوف است ، و هيچ کس غير از ايشان نقل نکرده است ! حتي خود سيد در ديگر کتابهاي خود متعرض آن نگرديده است و دليل عقلي نيز با آن سازگاري ندارد . [10] . - گفتني است که اگر مقصود ايشان از انکار خبر ملاقات ، عدم حصول آن در خصوص روز اربعين است ، که ظاهر عبارت ايشان ، به ويژه با ضميمهي دليل عقلي ، اين را مينمايد ، بايد گفت که سيد بن طاووس ، حتي در کتاب لهوف ، نيز چنين چيزي را نگفته است . و اگر مقصود ايشان انکار اصل ملاقات اهلبيت با جابر در کربلاست ، سيد متفرد نيست و پيش از او ابننما [11] و پس از اوشيخ بهايي [12] و سيد محمد بن ابيطالب [13] ، علامه مجلسي [14] ، قندوزي [15] و ديگران گفتهاند . [1] اقبال الأعمال ، ص 589 . [2] مصباح المتهجد ، ص 730 . [3] ر . ک : سنن ترمذي ، ج 5 ، ص 657 ؛ المعجم الکبير ، ج 23 ، ص 373 ، ح 882 ؛ تاريخ دمشق (ترجمة الامام الحسين عليهالسلام) ، ص 388 ؛ کفاية الطالب ، ص 433 ؛ اسد الغابة ، ج 1 ، ص 22 ؛ الخصائص الکبري ، ج 2 ، ص 126 ؛ البداية و النهاية ، ج 8 ، ص 202 ؛ سير اعلام النبلاء ، ج 3 ، ص 316 ؛ الصواعق المحرقه ، ص 294 ؛ تهذيب الکمال ، ج 2 ، ص 439 ؛ مقتل الخوارزمي ، ج 2 ، ص 96 ؛ ذخائر العقبي ، ص 148 ؛ نظم درر السمطين ، ص 217 ؛ جواهر المطالب ، ج 2 ، ص 298 ؛ امالي شيخ صدوق ، ص 202 . [4] امالي شيخ طوسي ، ص 315 ، مجلس 11 ، ح 640 . [5] المعجم الکبير (طبراني) ، ج 3 ، ص 114 ، ح 2817 ؛ کفاية الطالب ، ص 426 ؛ مقتل الخوارزمي ، ج 1 ، ص 162 ؛ تهذيب الکمال ، ج 6 ، ص 408 ؛ مجمع الزوائد ، ج 9 ، ص 189 ؛ الصواعق المحرقة ، ص 292 ؛ تهذيب التهذيب ، ج 2 ، ص 346 ؛ ذخائر العقبي ، ص 146 ؛ الخصائص الکبري ، ج 2 ، ص 125 ؛ الکامل في التاريخ ، ج 4 ، ص 93 ؛ الارشاد ، ج 2 ، ص 130 ؛ دلائل الامامة ، ص 180 ؛ اعلام الوري ، ص 217 ؛ روضة الواعظين ، ج 1 ، ص 193 ؛ نظم درر السمطين ، ص 215 . [6] ر . ک : الرکب الحسيني في الشام و منها الي المدينة المنورة ، ص 373 . [7] بحارالأنوار ، ج 101 ، ص 334 . [8] منتهي الآمال ، ص 525 - 524 . [9] بررسي تاريخي عاشورا ، ص 148 . [10] حماسهي حسيني ، ج 1 ، ص 30 . [11] مثير الأحزان ، ص 107 . [12] توضيح المقاصد ، ص 6 . [13] تسلية المجالس ، ج 2 ، ص 458 . [14] جلاء العيون ، ص 450 . [15] ينابيع المودة ، ج 3 ، ص 92 .
متوقفان
و در مقابل ، برخي چون آيت الله شيخ محمد رضا طبسي نجفي ، در مسئله توقف نموده و هيچيک از دو نظر اربعين اول يا دوم را نتوانسته اختيار کند و ميفرمايد : فعليه أنا من المتوقفين في ذلک ، و لکن المشهور عند عوام الناس في السنة الأولي ، مع أن ظاهر عدة التواريخ أن توقفهم في الشام لا يقل من شهر ؛ بنابراين ، من از زمرهي توقف کنندگان در مسئله هستم (و هيچ يک از دو قول را اختيار نميکنم) ولي مشهور نزد عوام مردم اين است که آنان در اربعين اول به کربلا بازگشتند . با آنکه ظاهر بعضي کتب تاريخي اين است که توقف ايشان در شام کمتر از يک ماه نبوده است . [1] . [1] مقتل الامام الحسين عليهالسلام ، ص 285 (نسخهي خطي) .
دو ديدگاه در ترازوي نقد
مرحوم محدث نوري و قاضي طباطبايي ، در دو جهت مسئله قرار دارند . محدث نوري به طور کلي منکر بازگشت اهلبيت در اربعين اول است و شبههي ابنطاووس در اقبال الأعمال را با حواشي ديگر پرورش داده و ديگراني چون محدث قمي تحت تأثير او قرار گرفتهاند . و در طرف مقابل ، شهيد قاضي طباطبايي در مقام اثبات مراجعت اهلبيت در اربعين اول برآمده و با پروراندن جواب مرحوم اشراقي و نگارش کتابي قطور به پاسخ گويي ايشان آمده و به حق رنج فراوان و زحمت بسيار کشيده است . از اين روي ، ما به طور خلاصه ، ادلهي هر دو طرف را به نقد و بررسي مينشينيم .
سخني و ديدگاهي ديگر
تاکنون معلوم شد که شهرت مورد ادعا با توجه به محذورات ذکر شده کارساز نيست ، وشواهدي که ذکر گرديد فرض امکان را ثابت ميکند ، ولي براي اثبات وقوع کافي نيست . و اما ملازمه بين زيارت جابر و ملاقات وي با اهلبيت را با بازگشت ايشان به کربلا در اربعين اول اينگونه ميتوان منتفي دانست : با توجه به قراين ، به نظر ميرسد جابر بن عبدالله انصاري ، آن يار وفادار و دانشمند عارف و آگاهي که رنج سفر را به جان خريده و از عواقب کار خود نهراسيده و در بزرگسالي و کهولت سن به سمت کربلا رهسپار شده است ، به يک زيارت بسنده نکند و دست کم دو بار به زيارت قبر مولا و محبوب خود سالار شهيدان امام حسين عليهالسلام شتافته باشد : زيارت اول : زيارتي است که طبري در بشارة المصطفي [1] و سيد بن طاووس در مصباح الزائر [2] و خوارزمي در مقتل الحسين عليهالسلام [3] آوردهاند . زيارت دوم : زيارتي است که مقرون به ملاقات با اهلبيت عليهمالسلام است . در زير به تبيين اين ديدگاه خواهيم پرداخت : 1 . در روايت طبري و سيد بن طاووس و خوارزمي ، هيچگونه اشارهاي به مسئلهي ملاقات نشده است ؛ بلکه قرينه بر عدم حصول ملاقات نيز وجود دارد . طبري و خوارزمي تصريح ميکنند که پس از انجام زيارت ، جابر از عطيه ميخواهد که او را به سمت خانههاي کوفه هدايت کند . آنگاه هر دو در اين مسير گام برداشتند . [4] بسيار بعيد است که حادثهاي با اين اهميت واقع گردد و عطيه آن را نقل نکند . 2 . آنچه از خبر طبري و سيد بن طاووس و خوارزمي استفاده ميشود اين است که هنگام زيارت جابر ، کسي غير از ايشان نبوده است و حال آنکه زيارت مقرون به ملاقات با اهلبيت ، وقتي بوده است که گروهي از بنيهاشم نيز به زيارت قبر آن حضرت شتافته بودند و اهلبيت هنگامي که به کربلا رسيدند ، جابر را با عدهاي از بنيهاشم در آنجا يافتند . [5] . 3 . در زيارت اول ، نام و نقش عطيه برجسته است ، در صورتي که در زيارت دوم هيچ نام و اثري از عطيه وجود ندارد . 4 . تصريح مورخان و دانشمندان مبني بر اينکه جابر نخستين زائر امام حسين عليهالسلام است ، اثبات کنندهي اين مطلب است که زيارت وي پيش از زيارت گروهي از بنيهاشم است و با اين بيان ، زيارت جابر با عطيه را بايد
نخستين زيارت او قرار داد . خلاصه ، آنچه طبري و سيد بن طاووس در (مصباح الزائر) و خوارزمي آوردهاند ، که در آن نام عطيه وجود دارد و هيچگونه اشارهاي از حضور بنيهاشم ندارد و سرانجام زيارت ، به رهسپاريشان به سمت کوفه ختم ميشود ، با آنچه که ابننما و سيد بن طاووس در (لهوف) آوردهاند ، که در آن اثري از نام و نقش عطيه نيست ، فرق ميکند و هيچ گونه بعدي ندارد که شخصي چون جابر به يک زيارت بسنده نکند . بنابراين ، روز اربعين روز زيارت جابر پس از گذشت چهل روز از شهادت سالار شهيدان ، حسين بن علي عليهماالسلام است ، و زيارت اهلبيت و ملاقات جابر با ايشان پس از اربعين است ؛ گرچه دقيقا روز آن را نميدانيم ، ولي مسلما پيش از اربعين دوم است . با توجه به نقلي که ورود سر مطهر را به شام در اول ماه صفر تعيين کرده است [6] ، چنانچه ورود اهلبيت را هم در اين تاريخ به شام بدانيم [7] و با تکيه به خبري که زمان خروج ايشان ، بيستم ماه صفر تعيين شده است [8] ، مدت اقامت ايشان در شام ، بيست روز بوده و بابر آنکه مسير بازگشت آنان از راه ميانبر باديةالشام بوده باشد ، زمان رسيدن اهلبيت به کربلا فاصلهي چنداني با اربعين اول ندارد . و ميتوان گمان کرد که آنان در حدود پايان صفر و يا در اوايل ربيع الاول به کربلا رسيده باشند و چنانچه مدت اقامت ايشان را حدود يک ماه [9] و يا يک ماه و نيم [10] ، بدانيم ، و يا بازگشت را هم از راه سلطاني بدانيم زمان مقداري به تأخير ميافتد و بعيد است که درغير از ماه ربيع الاول بوده باشد . با اين بيان بسياري از مشکلات مسئله حل ميشود ، و بسياري از منازعات و کشمکشها پايان ميپذيرد . اما آنچه مرحوم قاضي طباطبايي از آن به عنوان فهم علما ياد کرده است ، نميتواند به عنوان دليل مطرح گردد و در فرض تحقق ، ناشي از ثبوت ملازمهي بين زيارت جابر و حصول ملاقات است ، که مورد پذيرش قرار نگرفت . با توجه به مطالب گذشته ، نتيجهي بحث اين است : چنانچه اهلبيت را از طريق بادية الشام به شام برده و آنان از همان مسير به کربلا بازگشته باشند ، و زمان خروج را نيز بيستم صفر ندانيم ، امکان رسيدن به کربلا در اربعين اول وجود دارد . ولي قرايني مسير رفت را از اين مسير تأييد نميکند ، و سيد امين که اين احتمال را ذکر ميکند ، هيچ گونه دليل و شاهدي را نميآورد و تنها با ذکر کلمهي «لعل» و شايد آن را مطرح ساخته است و در هيچ کتاب معتبر و غير معتبري ، اثري از حرکت در اين مسير به چشم نميخورد . افزون بر آن ، حکومت فاسد بنياميه ميخواست نهايت بهره را از جنايت ننگين خود به دست آورد ؛ بنابراين ، حرکت دادن آنها از راه سلطاني ، که گفته ميشود چهل منزل را در خود داشت ، منطقي جلوه ميسازد و حرکت در اين مسير به حدود بيست روز وقت نياز دارد . و باقي ماندن آثاري از شهيدان و اهلبيت در اين مسير به عنوان تأييد ميتواند مورد استناد قرار گيرد ، مثل مشهد نقطه [11] ، و يا مدفن برخي از کودکان آلالبيت درمسير ، مثل شهرهاي حلب يا بعلبک . در برخي ازکتب مورد توجه تاريخي ، بعضي از جريانات راه را ذکر کردهاند که مربوط به راه سلطاني است ؛ مثل قضيهي دير راهب [12] در قنسرين [13] ، سخنان بعضي از اهلبيت در بعلبک . بنابراين ، با توجه به مدت اقامت اهلبيت در شام که تا حدود يک تا يک ماه و نيم گفتهاند ، همچنانکه سيدبن طاووس ، و پيش از او قاضي نعمان گفته است و باعنايت به مدتي که در کوفه زنداني بودهاند ، (اگر چه آن مدت کم باشد) و مسئلهي کسب تکليف از يزيد توسط پيک و يا حتي کبوتر نامهبر ، باز بازگشت اهل بيت را در اربعين اول منطقي نميدانيم . اما تصريح برخي مثل بيروني و قزويني و شيخبهايي و ديگران ، معارض است با نقل برخي همانند قاضي نعمان ، که از نظر تاريخي بر آنها مقدم است و مثل آنان ذوفنون نبوده است . و آنچه به اماميه نسبت دادهاند ناشي از ملازمهي بين زيارت جابر و حصول ملاقات وي با اهلبيت در اربعين اول است که مورد پذيرش قرار نگرفت ، و آن را در زيارتي ديگر پس از اربعين دانستيم . اما تاريخ الحاق سر مطهر به جسد طاهر را يا بايد در روز اربعين ندانيم ، و يا آن را امري ويژه ، و با شرايطي خاص بدانيم ؛ همچنان که سيد بن طاووس به آن رسيده است . [14] . [1] بشارة المصطفي ، ص 74 . [2] مصباح الزائر ، ص 286 . [3] مقتل الحسين ، ج 2 ، ص 190 . [4] آنجا که جابر به عطيه ميگويد : «خذني نحو ابيات کوفان ، ثم صارا في الطريق» (ر . ک : بشارة المصطفي ، ص 75) . [5] ابننما در مثير الأحزان ، ص 107 ميگويد : «و لما مر عيال الحسين عليهالسلام وجدوا جابر بن عبدالله الأنصاري رحمة الله عليه و جماعة من بنيهاشم قدموا لزيارته» و قريب اين مضمون را سيد در لهوف ، ص 225 آورده است . [6] الآثار الباقية ، ص 422 ؛ عجائب المخلوقات و غرائب الموجودات ، ص 45 . [7] که به گمان قوي چنان است . [8] مسار الشيعة ، ص 46 ؛ مصباح المتهجد ، ص 730 ؛ العدد القوية ، ص 219 ؛ مصباح کفعمي ، ص 510 و 489 . [9] اقبال الأعمال ، ص 589 .
[10] شرح الأخبار ، ج 3 ، ص 269 . [11] در سفري که اين جانب اخيرا به کشور سوريه داشتم ، توفيق زيارت اين مکان مقدس را در شهر حلب پيدا نمودم ، وسنگي را که قسمتي از آن رنگ خون گرفته بودمشاهده کردم ، و اين جريان مهم را جناب آقاي شيخ ابراهيم نصرالله ، متولي آن مقام در تاريخ 11 محرم الحرام 1424 ه- ق ، برابر با 24 / 12 / 1381 ه- ش برايم بازگو نمود : «حدود هفت سال پيش در ايام عزاداري حضرت سيدالشهدا عليهالسلام عدهاي از شيعيان پاکستاني در کنار اين مقام مشغول عزاداري خالصانه بودند که ناگهان خوني تازه بر روي سنگ ظاهر ميشود ، و بعد به تدريج در آن فرو ميرود ، وقتي که خبر به من رساندند ، خودم را در لحظات آخر رساندم . آنچه ديدم يک قطرهي خون تازه بود که باقي مانده بود ، و بعد آن هم به تدريج فرو رفت . » . [12] مناقب آل ابيطالب ، ج 4 ، ص 60 ؛ بحارالأنوار ، ج 45 ، ص 303 ؛ العوالم ، ج 17 (تاريخ الامام الحسين عليهالسلام) ، ص 418 ؛ ازمناقب ابنشهر آشوب ، به نقل از نطنزي در خصائص . [13] قنسرين : هي کورة بالشام منها حلب ، و کانت قنسرين مدينة ، بينها و بين حلب مرحلة من جهة حمص بقرب العواصم . . . (ر . ک : معجم البلدان ، ج 4 ، ص 404) .
[14] ر . ک : اقبال الاعمال ، ص 588 .
محمد امين پور اميني حسنين